خاطره ای از جیلین پیکورانویسنده و خبرنگار امریکایی که حجاب پوشید و واکنش هایی که نسبت به او داشتند…
«آیا شما در کلاس ما بودید؟» این سوال را یکی از همکلاسی هایم در دوره فشرده نویسندگی در بریتانیا از من پرسید. نکته عجیب این سوال این بود که این کلاس تنها ۷ دانشجو داشت. من همیشه اولین نفری بودم که می رسیدم، همیشه در کلاس فعال بودم و صحبت می کردم و آخرین نفری بودم که از کلاس می رفتم. تنها چیزی که در من فرق کرده بود این بود که با حجاب شده بودم.
من در اوائل سال ۲۰۱۱ به دین اسلام مشرف شدم. اما برای پوشیدن حجاب تا زمان برگشت به آمریکا صبر کردم. در آن زمان من یک ترم در شرق اروپا داشتم و پدر و مادرم به دلیل سفر من با این نوع پوشش نگران بودند. من هم به خاطر آن ها تصمیم گرفتم که عقب بندازم.
ماه جولای ۲۰۱۱ اولین باری بود که من حجاب سر کردم. برای اولین بار یک پیراهن و روسری قرمز طرحدار پوشیدم. در حالی که دمای هوا در آن روز بسیار بالا بود من احساس خنکی و راحتی می کردم. سرکلاس زمانی که دانشجویان دیگر با تعجب با من بحث می کردند استادم تنها به من لبخند می زد.
بعد از کلاس، در مسیری که به سمت ماشینم می رفتم ۲ پسر برایم مزاحمت ایجاد کردند. من شوکه شده بودم که چطور امکان دارد که مردها با دیدن من در این لباس بلند و پوشیده به خودشان اجازه مزاحمت دهند؟ برای اولین بار در زندگی ام با شجاعت جواب آن ها را دادم. (تا قبل از این هیچ وقت این کار را نکرده بودم)
به آن ها گفتم: آیا با مادر و خواهرتان هم اینطور حرف می زنید؟ آن ها از این جواب من بسیار شوکه شدند(من حدس می زنم که تا آن روز کسی اینطور جوابشان را نداده بود.) آن ها جواب دادند: نه. و خیلی سریع فرار کردند. احساس خیلی خوبی داشتم به همین دلیل رفتم مسجد تا قبل از شروع کلاس بعدی نماز ظهرم را بخوانم.
پس از اینکه این تحول معنوی در من رخ داد احساس کردم که برای ارائه کنفرانس میان ترم آماده ام. این کنفرانس یک سوم نمره پایان ترم را شامل می شد. چندین هفته روی پاورپوینت و کنفرانسم کار کردم و آماده ارائه شدم. روز کنفرانس بین ده ها لباس سعی کردم بهترین را انتخاب کنم. می خواستم حجابم محکم باشد. به همین دلیل روسری ام را زیر چانه ام سوزن زدم دور سرم پیچاندم و دوباره با یک سوزن زیر چانه ام متصل کردم. اینطوری با اعتماد به نفس و حرفه ایی به نظر می رسیدم.
بعد از تمام شدن کنفرانسم به حضار لبخند زدم. ناگهان صدای باز شدن و پرت شدن سوزن را شنیدم. بعد از باز شدن سوزن، روسری ام به سرعت به یک تکه پارچه چهار گوش آشفته تبدیل شد. مجبور شدم آن را محکم زیر چانه ام نگه دارم تا خودم را به یک سرویس بهداشتی برسانم و آنجا روسری ام را گره بزنم.
در مسیر خانه با مرور اتفاقاتی که افتاده بود فهمیدم که حفظ حیا و عفاف چقدر برای من مهم است. حتی تصور اینکه آن لحظه کسی موهایم را ببیند مرا می ترساند. از آن زمان متوجه شدم که من به حجاب متعهد هستم.
من حجاب را انتخاب کردم و قصد دارم که همیشه آن را حفظ کنم و هیچ گاه قولی را که به خودم و خدا داده ام نمی شکنم.
منبع : آیا با مادر و خواهرتان این طور حرف می زنید؟ | حجاب برتر
شاید برخی زنان با اکراه حجاب داشته باشند و به محض فراهم شدن شرایط، با خوشحالی روسری از سر برمیدارند،
امّا؛ در همین زمان، زنانی در کشورهای مختلف از جمله ایران، مصر، ترکیه و یا برخی کشورهای شمال آفریقا هستند که به صورت اختیاری حجاب دارند.
این افراد، غرب را نماد سلطهگری و تکبر میبینند و راه مقابله با آن را حجاب میدانند.
یک بار یک دختر بد حجاب با عشوه ازم پرسید:«ببنم؛شما پسرا واقعاً این دختر چادریا رو بیشتر از ما دوست دارید؟»
گفتم:«آره؛چه طور مگه؟»
گفت:«پس چرا وقتی می بیندشون نگاهشون نمی کنید و سرتان را می اندازید پایین؟»
من هم پس از اندکی فکر گفتم:«حق با شماست در برابر حجاب فاطمه ی زهرا نباید سر خم کرد بلکه باید تا کمر خم شد.»
قرآن کریم در بیانات مختلف شناسایی دشمنان و آماده سازی برای مقابله با آنان، را امری بسیار ضروری و لازم می داند؛ ضمن اینکه هدایت و مصونیت از انحراف در زندگی و دستیابی به کمالات و خوشبختی دنیوی و اخروی، را نیز دارای نقش و جایگاه مهم و اساسی می داند. در حقیقت هنر قرآن افزون بر معرفی دشمن و شیوه های او، شناساندن راه مقابله با آن نیز می باشد.
شیطان با مکر و حیله های فراوان و نیز خطرهای جدی برای انسان، هیچ گونه سلطه ای بر افراد با ایمان و توکل کننده به خداوند ندارد: «إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ - إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِینَ هُم بِهِ مُشْرِکُونَ».(1) این دو آیه مردم را به دو گروه تقسیم می کند و برای هر یک از آنان دو صفت بیان می فرماید: افرادی بیرون از سلطه شیطان و دارای ایمان و توکل بر پروردگار؛ یعنی از نظر عقیده تنها خدا را می پرستند و از نظر عمل مستقل از همه چیز و متکی بر خدا می باشند.
اشخاصی که زیر سلطه شیطانند؛ آن ها کسانی هستند که از نظر عقیده رهبری او را پذیرفته اند و از نظر عمل شیطان را شریک خدا رد اطاعت شمرده اند.
سلطه شیطان بر انسان ها الزامی و اجباری و ناخودآگاه نیست. انسان ها با فراهم سازی شرایط ورود شیطان به محیط جان، به او جواز عبور از دروازه قلب را می دهند. بنابراین، تقویت ایمان و توکل به خدا، دو عامل مؤثر برای مقابله با نقشه های شیطان می باشد.
در حدیث آمده است: «شیطان پیوسته بندگان خدا را وسوسه می کند و هنگامی که خدا را یاد می کنند، بر می گردد» از این رو انسان با اسلحه ذکر به مقابله با شیطان بر می خیزد و پیروزی نیز از آن اوست
راه دیگر قرآن برای مقابله با شیطان، انجام تکالیف و ترک معصیت است. انسان با انجام وظیفه شرعی، بینی شیطان را به خاک می مالد. او هیچ سلطه ای بر چنین انسانی ندارد؛ چرا که سلطه او فقط بر افراد گنهکار است: «هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلَى مَن تَنَزَّلُ الشَّیَاطِین * تَنَزَّلُ عَلَى کُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ»؛ «آیا شما را خبر دهم که شیاطین بر چه کسى فرود مى آیند، بر هر دروغ زن گناهکارى فرود مى آیند» (2)
شیطان بر آن دسته از افرادی که دروغ گویی حرفه آن ها و گنهکاری، شغلشان است، سلطه دارد؛ ولی کسانی که صداقت حرفه شان و اطاعت از خداوند شغل شان باشد، از تحت سلطه شیطان بیرونند.
یاد و نام پروردگار سبب دور شدن شیطان از حریم جان و دل انسان می شود؛ زیرا شیطان فقط بر دل های غافل سلطه دارد و بر دل های ذاکر و بیدار چیرگی ندارد. علت نامیدن شیطان به خنّاس این است که او خود را مخفی می کند و هنگامی که مؤمن نام خدا را می برد، منقبض می شود و فرار می کند؛ همان گونه که در حدیث آمده است: «شیطان پیوسته بندگان خدا را وسوسه می کند و هنگامی که خدا را یاد می کنند، بر می گردد» (3)؛ از این رو انسان با اسلحه ذکر به مقابله با شیطان بر می خیزد و پیروزی نیز از آن اوست.
قرآن عنایت زیادی به موضوع استعاذه یعنی پناهنده شدن به خدا از شر شیطان دارد. برای اثبات اهمیت استعاذه، هفده بار این مسئله را مطرح نموده است که خود دلیل بر اهمیت موضوع می باشد.
حضرت موسی (علیه السلام) با پناه بری به خدای متعال از شر هر متکبری می گوید: «وَقَالَ مُوسَى إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَرَبِّکُم مِّن کُلِّ مُتَکَبِّرٍ لَّا یُؤْمِنُ بِیَوْمِ الْحِسَابِ»؛ «و موسى گفت من از هر متکبرى که به روز حساب عقیده ندارد به پروردگار خود و پروردگار شما پناه برده ام» (4) گفتار حضرت موسی (علیه السلام) نشان می دهد که افرادی با این دو ویژگی تکبر و عدم اعتقاد به قیامت به قدری آدم های خطرناکی محسوب می شوند که باید از شر آنان به خدای سبحان پناه برد؛ زیرا تکبر سبب می شود جز خودش و افکارش را نبیند و عدم ایمان به روز حساب نیز سبب می شود که هیچ حسابی در برنامه و کار او نباشد. (5)
شیطان بر آن دسته از افرادی که دروغ گویی حرفه آن ها و گنهکاری، شغلشان است، سلطه دارد؛ ولی کسانی که صداقت حرفه شان و اطاعت از خداوند شغل شان باشد، از تحت سلطه شیطان بیرونند
در داستان حضرت نوح (علیه السلام) می بینیم که حضرت متوجه می شود تقاضای نجات فرزندش صحیح نمی باشد؛ زیرا خداوند پیوند مکتبی را فوق پیوند سببی قرار داد و فرمود: «قَالَ یَا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ فَلاَ تَسْأَلْنِ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُکَ أَن تَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ»؛ «فرمود اى نوح او در حقیقت از کسان تو نیست او [داراى] کردارى ناشایسته است پس چیزى را که بدان علم ندارى از من مخواه من به تو اندرز مى دهم که مبادا از نادانان باشى» (6)و رو به درگاه پروردگار می کند و می گوید: «قَالَ رَبِّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ أَنْ أَسْأَلَکَ مَا لَیْسَ لِی بِهِ عِلْمٌ وَإِلاَّ تَغْفِرْ لِی وَتَرْحَمْنِی أَکُن مِّنَ الْخَاسِرِینَ»؛ «گفت پروردگارا من به تو پناه مى برم که از تو چیزى بخواهم که بدان علم ندارم و اگر مرا نیامرزى و به من رحم نکنى از زیانکاران باشم ».(7)
هر چند گناهی از او سر نزده بود، اما مقام و موقعیت پیامبر ایجاب می کند که بیش از این مراقب گفتار و رفتار خود باشد؛ زیرا همین ترک اولی را برای خود خطا تلقی و از پیشگاه خدای متعال تقاضای بخشش می کند.
«وَرَاوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِهَا عَن نَّفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَیْتَ لَکَ قَالَ مَعَاذَ اللّهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوَایَ إِنَّهُ لاَ یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ»؛«و آن [بانو] که وى در خانه اش بود خواست از او کام گیرد و درها را [پیاپى] چفت کرد و گفت بیا که از آن توام [یوسف] گفت پناه بر خدا او آقاى من است به من جاى نیکو داده است قطعا ستمکاران رستگار نمى شوند» (8) وقتی عشق به حضرت یوسف (علیه السلام) در اعماق جان همسر عزیز مصر پنجه افکند، به خیال خود تمام مقدمه ها را آماده کرده بود. از آن حضرت تقاضای کامجویی نمود، ولی آن حضرت پاک و پرهیزگار جز به خدای سبحان نمی اندیشید و قلبش تنها در گرو عشق آن ذات مقدس بود. اما همه جریان ها را به سوی لغزش و گناه مشاهده کرد و هیچ راه ظاهری برای خود باقی ندیده بود، در پاسخ زلیخا فرمود: «به خدا پناه می برم» و به او فهماند که هرگز با داشتن پناهگاه محکمی مثل خداوند متعال در برابر خواسته های نامشروع وی تسلیم نخواهد شد؛ چون برای خداوند قادر خلوت و جلوت یکسان است. انسان در هر موقعیتی می تواند به او پناه ببرد و به یقین مطمئن ترین پناهگاه است.
پی نوشت ها:
1. نحل: 99 و 100.
2. شعراء: 221 و 222.
3. لسان العرب، ج6، ص 71.
4. غافر: 27.
5. تفسیر نمونه، ج20، ص 80.
6. هود:46.
7. هود:47.
8. یوسف: 23.